از دیدگاه علامه طباطبایی و ویلیام آلستون
پیش زمینه های دینی و فکری و فلسفی و روش تحقیقی علامه طباطبایی
1.موضع دینی
علامه طباطبایی یکی از عالمان برجسته ی مذهب شیعه ی دوازده امامی است. او متفکری جامع و کم نظیر است که توانسته است با کارهای علمی خود، جریان اندیشه، نه تنها در ایران، بلکه در جهان اسلام را تحت تأثیر قرار دهد؛ به طوری که کمتر فیلسوف و متفکری در ایران و در حوزه ی تفکر شیعی وجود دارد که از اندیشه های او بهره نبرده باشد.
2.جامعیت علامه
علامه طباطبایی دانشمندی است که دارای شخصیتی جامعه و چند بعدی است که این موضوع ایشان را به فردی کم نظیر تبدیل کرده است.
علامه در کتاب شیعه در اسلام(1) به تبیین مبانی فکری و اعتقادی شیعه می پردازد. با مرور اجمالی این کتاب، جامعیت علامه مشخص می شود. در این کتاب، تقریباً تمام جوانب شیعه از تاریخ گرفته تا حکمت و عرفان توضیح داده شده است. فقط علامه طباطبایی که جامعیت مثال زدنی داشته است، می توانست چنین اثری را به دنیا عرضه کند.
3.رویکرد فلسفی
الف.علامه طباطبایی و فلسفه اسلامی
علامه در ابتدای کتاب علی و الفلسفه الالهیه چنین ابراز عقیده می کند: «به یقین، جدایی افکندن بین دین خدا و فلسفه ی الاهی ستمی بسیار بزرگ است» و با این بیان، ارتباط تنگاتنگ دین و فلسفه را متذکر می شود. علامه برای این ارتباط تنگاتنگ استدلالی ذکر می کند و گفتار برخی متفکران اروپایی و برخی مسلمانان مبنی بر اینکه دین مقابل فلسفه است و این دو مقابل علم تجربی هستند، غلط می داند.(2) ایشان با استفاده از سخنان حضرت علی(ع) روش تحقیق علمی، برهان و استدلال را نشان می دهد.(3) همچنین مراحل پنج گانه ی معرفت خدا را از قول حضرت علی(ع) بیان می کند.(4) در ادامه، معنای توحید و برخی از مسائل فلسفی پیچیده را با استفاده از کلام حضرت علی(ع) در مورد توحید و معانی صفات خدا ذکر می کند که نشان دهنده ی ارتباط عمیق دین و فلسفه است.
ب.ضد پوزیتویسم
علامه با اشاره ی مکرر به جریان پوزیتویسم و لوازم و نتایج آن، به طور مستدل آن را ردّ کرده است.(5) پوزیتویست ها علم غیرحسی و تجربی را منکر هستند؛ اما عده ای از شک گرایان و سوفسطاییان یونان باستان کل علم را منکر بودند که علامه به آنها نیز جواب می دهد و برای علم کاشفیت قائل می باشد و بر این باور است که فی الجمله از حقیقتی حکایت می کند.(6)
ج.واقع گرایی
علامه ایدئالیسم را رد می کند و مدافع سرسخت واقع گرایی است. ایشان در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم این حقیقت که خارج از من جهانی هست را معلوم فطری و بدیهی قلمداد کرده و از اینکه برخی از فیلسوفان واقعیت جهان هستی خارج از انسان را انکار کرده اند، دچار تعجب شده است. منکر واقعیت هیچ گاه در جای خنده، نگریسته و در جای گریه نخندیده است و به طور دقیق مانند واقع گرا زندگی می کند. بنابراین، منکران واقعیت در عمل قبول دارند که بیرون از انسان واقعیتی وجود دارد و براساس آن عمل می کنند.
علامه این مطلب را مبنا قرار داده و در المیزان نیز به آن پرداخته است. همچنین درباره ی قرآن نیز به این مطلب اشاره دارد؛ اوصاف صدق و حق برای قرآن، نشان دهنده ی حقیقی و مطابق با واقع بودن آن است. مطابقت خبر با واقع را صدق گویند و اگر در خارج برای خبر مابازای ثابت و غیرقابل بطلانی باشد، به آن حق گویند.(7) هیچ گونه تناقض و دروغ و بطلان و تحریفی در معارف قرآنی راه ندارد(8) و این بدین معناست که معارف قرآنی صادق و مطابق با واقع هستند.
د.ضد انحصارگرایی
عالمان و بزرگان دینی شیعی، تک بعدی نبودند و منابع قابل استنباط برای مسائل دینی و علمی را منحصر به یک چیز نمی دانستند. این از مسلمات تفکر شیعی است که منابع دینی را چهار منبع کتاب خدا، سنّت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، عقل و اجماع بزرگان علمی می دانستند. این مطلب در فقه، کلام و علوم دیگر اسلامی صادق است؛ اما آنچه علامه ارائه می کند، از این هم فراتر است؛ زیرا علامه همانند ملاصدرا در پی جمع کردن میان عرفان، برهان و قرآن است و در این کار نیز موفق بوده است.
علامه در تفسیر المیزان از منابع مختلفی استفاده کرده است. منابع تفسیری از صدر اسلام تا عصر حاضر، کتاب های لغت، منابع حدیث و روایت، کتاب های مقدس دیگر ادیان مانند تورات و انجیل و کتاب های مقدس هندویی و بودایی، منابع تاریخی، کتاب های مختلفی که معارف عمومی مانند بحث های اجتماعی، اخلاق و ...داشته اند و به آرای اندیشمندان بزرگ مانند افلاطون و ملاصدرا و...استناد کرده است.(9) ولی باید توجه کرد که علامه مباحث مختلف را از همدیگر تفکیک می کند. جایی که مطلب فلسفی است فقط از روش عقلی و فلسفی بهره می برد و از دیگر مسائل کمک نمی گیرد و جایی که بحث تفسیری مطرح است، فقط از روش خاص آن استفاده می کند تا اشتباه پیش نیاید.
4.روش علامه
الف.روش عقلی
علامه در هر کوشش علمی و عقلی می کوشد به مبنا و ریشه و ذات آن مطلب برسد و حل مسئله را در این می داند. در هر مسئله، اگر به ذات و ذاتی برسیم، سؤال تمام می شود. پس اگر در هر مسئله ای ریشه یابی صورت گیرد و به ذات آن برسیم، مسئله خود به خود حل می شود. برای مثال، در مسئله ی علم و مطابقت آن با واقع، با تحلیل علم و رسیدن به علم حضوری این مشکل را حل می کند؛ زیرا در علم حضوری علم و عالم و معلوم یکی است و دیگر از مطابقت و عدم مطابقت سؤال نمی شود.
مبنای فکری علامه تنها برهان های یقینی بودند؛ زیرا اثبات مسائل فلسفی فقط با مقدمات یقینی ممکن است؛ به دلیل اینکه از قلمرو حس و از محدوده ی استقرا بالاتر است و از حیطه ی آزمایش و علوم نقلی و دیگر ادله ی ظن آور فراتر است. زیربنای استدلال های علامه قضایای بدیهی بودند، نه فرضیه های علمی.(10) روش مطرح کردن مسائل فلسفی علامه این گونه بود که مسائل عقلی را مانند مسائل ریاضی نظم می بخشید و مباحث را سلسله وار و مرتبط به یکدیگر مطرح می کرد.(11)
ب.روش تحلیلی
علامه از روش تحلیلی نیز بهره برده است؛ به این صورت که تا تصوّر صحیحی از موضوع مسئله پیدا نمی کرد، نفیاً و اثباتاً بدان نمی پرداخت. ایشان بر این باور بود که بسیاری از پیچیدگی های مسائل فلسفی به دلیل بررسی نکردن کامل موضوع محل بحث است.(12) علامه در تفسیر نیز از تحلیل واژگان بهره می برد.(13) برای مثال، در ذیل آیه ی 54 سوره اعراف، واژه های خلق و امر را تحلیل می کند.(14)
ج.روش تفسیری
برخی قرآن را به واسطه ی متحد شدن با حقیقت آن درک می کنند؛ مانند پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) او؛ برخی دیگر از طریق تهذیب نفس و سیر انفسی به مراتبی از شناخت قرآن نائل می شوند و گروهی نیز از طریق علم بیرونی و آفاقی و بررسی اعجاز قرآن و دیگر مسائل به قرآن علم پیدا می کنند.(15) شناخت گروه اول، بالاترین شناخت هاست و شناخت گروه دوم نزدیک ترین شناخت به شناخت گروه اول است؛ اما گروه سوم امکان لغزش دارند. علامه طباطبایی از جمله کسانی است که به مرتبه ی دوم شناخت از قرآن رسیده بود و چنان قرآن با گوشت و خون او آمیخته بود که در تمام استنباط های علمی، با استفاده از معارف عمیق قرآنی آنها را حل می کرد.(16) این مرتبه است که وی را در روش تفسیری خود، یعنی تفسیر قرآن به قرآن کمک می کند و اگر علامه دارای چنین جایگاهی نبود، تفسیر المیزان پدید نمی آمد.
5.صفات و ذات خدا از نظر علامه
توحید
علامه مفهوم وحدت را بدیهی می داند.(17) واژه ی وحدت دو نوع کاربرد دارد: یکی احد و دیگری واحد. واحد وحدت عددی است و در مقابل کثیر می آید؛ ولی احد وحدت غیرعددی است و در مقابل کثیر نمی آید و صرفاً برای وحدت به کار می رود. بنابراین، احد در جمله ی مثبت فقط درباره خدا به کار می رود؛ مانند «قل هو الله احد»؛ ولی در جمله ی منفی، برای غیر خدا نیز به کار می رود و معنای نفی جنس می دهد؛ مانند «ما جاء احدّ»؛ یعنی هیچ کس نیامد؛ امّا اگر بگوییم «ما جاء واحدّ»، یعنی یک نفر نیامد، که احتمال آمدن بیشتر از یک نفر را نفی نمی کند.(18) احدیت خدا ترکیب را از ذات نفی می کند و واحدیت خدا، تعدّد را از ذات نفی می کند.
علامه در رساله التوحید خود ثابت می کند که خدا وجود محضی است که تمام کمالات وجودی را دارد و دارای وحدتی است که عین ذاتش می باشد و فرض دوّمی برای او محال است و برای ذات او، نه تعدّد و نه اختلاف و نه هیچ گونه تعیّنی چه مصداقی و چه مفهومی قابل تصوّر نیست.(19) خدا دارای صرافت و اطلاق ذات است و از تمام تعیّنات مفهومی و مصداقی، حتی از خود تعیّن اطلاق نیز به دور است که این مقام را مقام احدیت گویند و تمام تعیّنات دیگر خدا مانند علم و قدرت و ...از آن ظاهر می شوند.(20)
پی نوشت ها :
1.ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام.
2.همو، علی و الفلسفه الالهیه، ص 11ــ13.
3.همان، ص 41.
4.همان، ص 43ــ 49.
5.سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 50 و 51.
6.همان، ج 1، ص 52 و 53.
7.همان، ج 3، ص 8.
8.«لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه» فصلت: 42.
9.علی الأوسی، روش علامه در تفسیر المیزان، ترجمه سید حسین میرجلیلی، ص 77ــ ص 124.
10.شناخت نامه، آیت الله جوادی آملی، سیره تفسیری علامه طباطبایی، ج 4، ص 12 و 13.
11.همان، ص 18.
12.همان، ص 16.
13.پژوهش های قرآنی، شماره 9 و 10، ص 110ــ113.
14.سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 8، ص 153ــ156.
15.شناخت نامه علامه طباطبایی، ج 2 ص 67.
16.همان، ص 73.
17.سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 1، ص 391.
18.همان، ص 392.
19.سید محمد حسین طباطبایی، الرسائل التوحیدیه، ص 28.
20.همان، ص 30.
منبع: نشریه معرفت کلامی شماره 1
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}